درد و دل های یک روسری

من روسری مشکی بلندی هستم که حرف های ناگفته ی زیادی دارم

درد و دل های یک روسری

من روسری مشکی بلندی هستم که حرف های ناگفته ی زیادی دارم

درد و دل های  یک روسری

چادرم گیر میکند و

زمین میخورم

و او

مدام ،بمب ها را می بلعد

تا مبادا

لکی روی چادرم بنشیند

سیده حدیث میرفیضی
استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است.
یا علی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «وبلاگ» ثبت شده است

۱۲
شهریور

بخش اول: حرف های نقره ای

سفری به حجاب درونتان




بخش دوم: از زیبا گویان بخوانیم:

بخش سوم:

از همسنگرانم بخوانید


پوستر های عفاف و حجاب را ببینید در وبلاگ "مقر عشق"

  • سیده حدیث میرفیضی
۰۶
شهریور

روز تولد اقای مهربونی ها مشهد بودم.

امسال تمام دلتنگی ها و غصه هام را جمع کرده بودم تا بروم پیشش و حرف بزنم تا یکم سبک شوم.
به سحن سقاخونه طلا که رسیدم و چشمم به گنبد نقش نگارش که افتاد بغضم گلویم را پاره کرد و مات دیدن بارگاهش ،مثل پتکی توی سرم بود که چقدر غصه هایی که من دارم در مقابل دردهایی که او کشیده کوچک است.
هیچ چیز نتوانستم بگویم و هیچ چیز نخواستم
فقط نشسته ام و این پاکی ه مقدس را در میان ضریح تماشا میکنم
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
  • سیده حدیث میرفیضی
۰۴
شهریور

بخش اول:فکرهای نقره ای:

((قبل از خواندن لطفا درجه ی صبر خود را روی بالاترین حد آن تنظیم کنید))

نمیدانم به سیاهی چادر دقت کرده اید یا نه؟آنقدر تیره است که هر چقدر بیشتر نگاهش کنی بیشتر درونش فرو می روی....

شاید بعضی هاتان به خودتان بگویید :

من رنگ مشکی رو دوست ندارم.افسردم می کنه

یا نگاهی به چادر مشکی روی سرم بیندازید و بپرسید:

مگه مشکی نور رو جذب نمیکنه؟تو این چله تابستون نمیپزی از گرما؟

شاید هم بگویید:

چادر جمع کردنش سخته.اون میتونه.ولی من نمیتونم



اگر دوست دارید بعد از این حرف ها جمله ی "نه بابا .چادر پوشیدن کاری نداره " را بشنوید بهتر است همین الان این صفحه را ترک کنید و از خواندن ادامه ی حرف هایم محروم شوید

 چون قرار نیست حرف های دلگرم کننده بزنم.میخواهم با همه تان رو راست باشم تا واقعیت را ببینید و خودتان تصمیم بگیرید

اگر همچنان در این صفحه باقی ماندید نشان میدهد که فرق دارید.معلوم است هنوز چراغ بُعدِ حقیقت یاب روحتان کامل خاموش نشده.

حالا که کمی با هم راحت تر هستیم بگذاریم بروم سر اصل مطلب

باید بگویم بنده در این صفحه اعلام میکنم که بله.منِ چادری خیلی بیشتر از بقیه گرما را احساس میکنم.بهتر است از هوای بارانی نگویم که چقدر نگه داشتن لبه ی پایین چادر که خیس نشود سخت است.

برای من که روحیه ام مثل دختر بچه های پنج ساله ی شیطون است،رنگ سیاه به اندازه خودش تیرگی مطلق دارد

در مورد قیمتش هم نگویم که یک قواره چادر جنس خوب که سبک باشد و کمتر گرما را جذب کند چیزی حول و حوش 150 تومن در می آید و هیچ وقت کسی فکر نمیکند که ما باید یک روسری با عرض بزرگ و جنس خوب بخریم که زیر چادرمان بماند و عقب نرود پس کم و بیش نگرانی مالی هم برای بعضی از خریدارانش به دنبال دارد

بیشتر از این نمیتوانم غُر بزنم اما شاید بگویید پس من اصلا چرا چادر میپوشم؟

در یک جمله میتوانم بگویم چادر پوشیدن سخت است اما 

رنگ مشکی اش را دوست دارم چون این مشکیِ بی ادعا ،میگیرد جلوی همه ی نگاه هایی را که می خواهند بی اجازه لیز بخورند.

حاضرم گرمایش را تحمل کنم چون می ارزد به یک لحظه لبخندِ مهدی فاطمه(عج)

دوست دارم پیش خدا خوشگل باشم.

دوست دارم آنطور که خدا دوست دارد من باشم.دوست دارم وقتی من را می بیند با افتخار بگوید عجب بنده ای دارم

میدانم سخت است ،اما من همیشه دوست داشتم توی همه چیز اول باشم.این مشکیِ مقدس هم من را به اول بودن نزدیک میکند

اصلا شاید بگویید خب میتوانیم مانتو و شلوار بلند و مقنعه بپوشیم.آنطوری هم که حجاب کامل است.

میدانید این جور مواقع چه دوست دارم بگویم؟

بگذارید ازتان سوالی بپرسم.

درسی را با یک استاد دارید.

میدانید نمره ی قبولی 10 است.با 15 هم قبول می شوید.با 20 هم قبول می شوید

دوست دارید با کدام نمره قبول شوید؟

اگر به 10 قانع هستید بسم الله...

من که 20 را دوست دارم...می خواهم برای 20 تلاش کنم،شاید 18 شدم...شاید...نمیگویم الان حتی نمره ی قبولی را دارم پیش خدا یا نه؟!چون نمیدانم اما

من نمره ی 20 از خدا می خواهم...

شما چطور؟

یا علی

متن به قلم سیده حدیث میرفیضی.به وقت شب ولادت امام رضا (ع)سال94

بخش دوم

از زیباگویان بخوانیم

1-  امام على علیه السّلام فرموده اند : پوشیده و محفوظ داشتن زن مایه آسایش بیشتر و دوام زیبایى اوست . غرر الحکم(5820)

2- امام صادق علیه السلام می فرمایند: حجاب زن برای طراوت و زیبایی اش مفیدتر می باشد.                     ( المستدرک، ج5)


بخش سوم

از همسنگرانم بخوانید:

 " محجبه ها فرشته اند" را در وبلاگ حجاب شهدا بخوانید

  • سیده حدیث میرفیضی
۰۱
شهریور

بخش اول:فکر های نقره ای

خب...از تیتر مشخص است قرار است چه تکه پرانی کنم.اما بگذارید طبق معمول اول کمی سرتان را گرم بکنم و فضا را برای قبول هر چه بیشتر تیتر این بار آماده کنم.http://www.blogfa.com/images/smileys/01.gif
 
راستش چند وقت پیش همینطور که داشتم یکی از دیدگاه های فلسفی اگوستین قدیس تحت عنوان "ایمان بر عقل حاکم است" را توی یکی از سایت ها میخواندم  و داشتم جمله ی " ایمان ؛اعتقاد به چیزی است که نمیبینیم،پاداش این ایمان،دیدن چیزی است که به ان اعتقاد داریم" را از بین حرف هایش مبلعیدم ؛چشمم افتاد به تبلیغ بالای سایت تحت عنوان"ساپورت مردانه در طرح های جدید رسید"...
چند ثانیه مکث.میخکوب شدن روی صفحه و بله....بالاخره کوبیده شدن چیزی توی مغزم  با محوریت ه "مگه ممکنه؟".
برای بیرون آمدن از شُکی که بهش مبتلا شده بودم در کمتر از چند ثانیه تصمیم گرفتم روی تبلیغ کلیک کنم و از سر و ته قضیه سر دراورم. بعد از رد کردن کلی مطالب به اصطلاح "مفید" بالاخره محبوبه ی خودم را یافتم.ساپورت های طرح دار و ساده در انواع رنگ ها و تنوع هایی که به عقل خود مردان ساپورت پوش هم نمیرسید :O



راستش بعد از تماشای چند دقیقه ای عکس ها و زل زدن به دکمه ی "سفارش کالا "کم کم مغز دردهای همیشگیم شروع شد تحت عنوان"اصلا چرا" "برای چی " و "چطور"
راستش همیشه عادت دارم از خوشبینی زاویه مسئله ای را بررسی کنم و بعد کم کم شروع کنم به زوایای مختلف قضیه گیر دادنhttp://www.blogfa.com/images/smileys/36.gif
یادم است قبل تر ها جایی داشت قسمتی از فیلمی را نشان میداد که مرد مسنی  داخل زورخانه توی گود میچرخید و اتفاقا شلوارکی که پایش بود، کم و بیش شبیه طرح بعضی از این ساپورت هایی بود که توی سایت تبلیغشان را میکردند.کمی که فکر کردم فرضیه مغزم را بر این اساس چیدم که خب این ساپورت هاهم چیزی شبیه همان شلوارک های زورخانه....اما وقتی کمی فرضیه ام را مزه مزه کردم به این موضوع پی بردم که اول تر ها که ساپورت های زنانه هم آمده بود بیشتر برای استفاده در مهمانی ها و خانه طراحی شده بود که کم کم جای خود را به پیاده روی های خارج از خانه داد و .... مطمئنا این همه تلاش برای طراحی ساپورت های مردانه صرفا برای استفاده خانگی نیست....

یادم است جایی خوانده بودم آن اول ها که کالوین راجرز خدا بیامرز به این فکر افتاده بود که شلوار جین بسازد ایده اش از آنجا نشأت گرفته بود که کارگران معدن برای آنکه نیاز داشتند تا سنگ های معدن را توی جیب هاشان بچپانند و خیالشان راحت باشد که در بین آن همه کارکردن با سنگ ها و دم و دستگاه های معدنی شلوارشان پاره نمیشود؛  نیاز به شلوارهایی محکم داشتند که  کالوین می آید و برایشان شلوارهایی از جنس جین طراحی میکند.بعد از ان خودش هم نمی فهمد چه میشود که یکهو آن شلوارهای کارگرهای معدن از جنس جین  سر از شهر در می آورد و اول توسط نوجوان های آمریکایی پوشیده می شود و بعدتر در بین همه جا می افتد و محبوبیت میابد و حتی معنای خاص به خود میگیرد که هرکسی که شلوار جین بپوشید به معنی داشتن استقلال (Independence)است.
این مطلب از آنجا یادم آمد که نمیدانم طراح ساپورت اولیه وقتی که داشت آن ساپورت های ساده ی قدیم را طراحی میکرد آیا از مغزش هم میگذشت که روزی کارش به اینجا بکشد؟
حالا ما هم که بخیل نیستیم.اصلا هر کس که دوست دارد ساپورت بپوشد.البته در منزل(http://www.blogfa.com/images/smileys/03.gif)
آقایانی که دوست دارند ساپورت را بیرون هم بپوشند ما کاری نداریم اما این حرکت مثل ایجاد چشم دردی عمومی میشود که جنون پیروی از "هر مد" ی را به حداکثر خود میرساند.-اگرچه به نظرم پوشیدن ساپورت برای خانم ها هم کم از ایراد نیست که صحبت مفصل در مورد آن را به پست های بعدی میسپارم-
راستش نمیدانم ایده ی این ساپورت مردانه از کجا شروع شد اما دوست دارم به مرحله ی مورد علاقه ی صحبتم یعنی "غر زدن مطلق" برسم.
با زمینه سازی ه این عنوان باید بگویم یادم است چند وقت پیش تلویزیون با طراح های جوانی مصاحبه کرده بود که اشعار و طرح های ایرانی را روی لباس ها نقش سازی میکردند و اتفاقا در اطرافیان از جمله خودم محبوبیت زیادی "داشت".

روی کلمه ی "داشت" تاکید میکنم چون آن محبوبیت قدیم را ندارد .از آنجایی که جنس لباس های تهیه شده بسیار ضعیف بود و با یکی دوبار شستن رنگ و رویی برایشان باقی نمیماند که آن طراح های جوان توی ان برنامه ی تلویزیونی تقریبا داشتند به مسئولین التماس میکردند "لطفا از ما حمایت کنید تا بتوانیم طرح ها را با کیفیت بالاتر بزنیم".
راستش احساس میکنم این ساپورت های مردانه نشأت گرفته از آن کم مدی یا بد مدی هایی هستند که این روزها باب شده و اگر مد های ایرانی و بومی سازی شده انقدر قوی شده بودند و محبوبیت یافته بودند آیا کار به طراحی و پیروی از ساختار های غربی از جمله "ساپورت مردانه" میرسید؟

جای چیزی را بین تبلیغ های رنگارنگ امروز تلویزیونی خالی حس میکنم .آنهم تبلیغ فرهنگ هست که این روزها عجیب بعضی ها یادشان رفته داریم کجا و برای چه زندگی میکنیم.
در دوران قدیم هرکس بیشتر و زخیم تر لباس  میپوشید به معنی اعیانی تر بودن و سطح بالاتر بودن خانواده اش بود و لباس کم,نازک مربوط به افراد سطح پایین جامعه و خدمتکاران بود.قدیم اینگونه بود.امروزه چطور؟
راستش هرچی بیشتر این قضیه ساپورت را از زوایای مختلف بررسی میکردم بیشتر به ذات زنانه ی ساپورت پی میبردم و بیشتر تعجب میکردم که چه اصراری به  طراحی لباسی با ذات  زنانه  برای مردان است(!)
کم کم احساس میکنم اگر همینطور پیش برود به نمونه ای از آقایان با ساپورت .چکمه های بلند. کفش پاشنه دار و البته کلیپس مردانه خواهیم رسید
بخشی از تکه پرانی های این روزهایم
سیده حدیث میرفیضی
به وقت ظهر. 12خرداد 93(یادآوری در 1 شهریور 94)

بخش دوم:

از زیباگویان بخوانید


بخش سوم:

از همسنگرانم بخوانید:


 "این ساپورت های نچسب" را در سایت تبیان بخوانید

 

  • سیده حدیث میرفیضی
۰۱
شهریور


بخش اول:فکرهای نقره ای



دیروز رفته بودم مراسم ((لشگر فرشتگان))

وقتی داشتم به اون بیست تا فرشته ی بالای سِن،نگاه می کردم، توی این  فکر بودم که شاید بالاخره وقتش بود که،یکی،یه وقتی، یه جایی  یه یادی بکنه از  بانوهایی که  گذشتن از لحظه لحظه های پر آسایشی که میتونستن  داشته باشن،و اومدن جبهه.تا بتونن کمکی باشن برای رزمنده ها

دیروز همون وقت بود...

مادر شهید احمدی روشن هم اومده بود...حرف زد

از مصطفی گفت...از محکم بودن خواهراش گفت که چطور بهش قول داده بودن فقط تو خلوت خودشون گریه کنن...

وقتی حرفاشون تموم شد و از پله ها اومدن پایین،انقدر صندلیم بهشون نزدیک بود که دلم می خواست بلند شم و بهش بگم:

خانوم.بانو...نگران نباش....من و هم سن و سالام تا آخر محکم ایستادیم...نمیذاریم خون آقا  مصطفی و بقیه شهدا  پایمال بشه

اما نتونستم برم...چون نه از خودم مطمئن بودم،نه از هم سن و سالام...

فقط اونقدر جرات پیدا کردم که برم جلو و اول کتاب یکی از شهدا که تازه رسیده بود دستم رو بدم بهش تا برام امضا کنه.خواستم اون امضا رو داشته باشم تا یادم نره برای مثل شهدا زندگی کردن لازم نیست که حتما مرد باشی...یادم نره که هنوز هم آدم های خوب باقی موندن...

 یادم به مراسم شهدای غواص افتاد.حدود 2 هفته پیش 13 تا دردانه ی دست بسته را آوردن شهرمون.

قبلش همش خدا خدا میکردم انقدر خوشبخت باشم که شهدا من رو هم به مراسمشون دعوت کنن.

وقتی رفتم دیدم آدم ها مثل موج چسبیده به همی شدن که با  مسیر پیکر پاک شهدا تغییر جهت میدن.بدون محدودیت اینکه به چی اعتقاد دارن و چه ظاهری دارن. و من اون موقع داشتم به این فکر میکردم که شهدا اومدن تا ثمره ی نسلی رو ببینن که براش جنگیدن...

خدا کنه که پیششون شرمنده نشده باشیم.

یا علی

سیده حدیث میرفیضی...

اولین پست در وبلاگ جدید ان شا الله

پ.ن: امیدوارم بعد از مدت ها باز هم بتونم قلم به خوبی بچکانم


بخش دوم:

کمی از زیبا گویان بخوانیم:

. شهادت کرامت است

قال السجاد علیه السلام :

القتل لنا عاده و کرامتنا الشهاده.

حضرت امام سجاد علیه السلام فرمود :

کشته شدن عادت ما و شهادت کرامت ماست.

بحار الانوار، ج45، حدیث118

 

شهادت آرزوی اولیاء

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

والذی نفسی بیده ((لولا ان رجالا من المومنین لاتطیب انفسهم)) لوددت انی اقتل فی سبیل الله، ثم احیا ثم اقتل ثم احیا ثم اقتل، ثم احیا ثم اقتل.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود :

قسم به آنکه جانم به دست اوست((اگر نبود اینکه جمعی از مومنین خوش ندارند)) دوست داشتم که در راه خدا نه یکبار و دوبار، که چندین بار زنده گشته و بار دیگر کشته گردم.

صحیح بخاری، ج4، ص21، باب تمنی الشهاده

بخش سوم: از همسنگرانم بخوانید

نگاه دیگر به این روایت را از زبان دوستم بخوانید.در وبلاگ عفت ندای فطرت

  • سیده حدیث میرفیضی