۰۶
شهریور
روز تولد اقای مهربونی ها مشهد بودم.
امسال تمام دلتنگی ها و غصه هام را جمع کرده بودم تا بروم پیشش و حرف بزنم تا یکم سبک شوم.
به سحن سقاخونه طلا که رسیدم و چشمم به گنبد نقش نگارش که افتاد بغضم گلویم را پاره کرد و مات دیدن بارگاهش ،مثل پتکی توی سرم بود که چقدر غصه هایی که من دارم در مقابل دردهایی که او کشیده کوچک است.
هیچ چیز نتوانستم بگویم و هیچ چیز نخواستم
فقط نشسته ام و این پاکی ه مقدس را در میان ضریح تماشا میکنم
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا