درد و دل های یک روسری

من روسری مشکی بلندی هستم که حرف های ناگفته ی زیادی دارم

درد و دل های یک روسری

من روسری مشکی بلندی هستم که حرف های ناگفته ی زیادی دارم

درد و دل های  یک روسری

چادرم گیر میکند و

زمین میخورم

و او

مدام ،بمب ها را می بلعد

تا مبادا

لکی روی چادرم بنشیند

سیده حدیث میرفیضی
استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است.
یا علی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حرم» ثبت شده است

۰۶
شهریور

روز تولد اقای مهربونی ها مشهد بودم.

امسال تمام دلتنگی ها و غصه هام را جمع کرده بودم تا بروم پیشش و حرف بزنم تا یکم سبک شوم.
به سحن سقاخونه طلا که رسیدم و چشمم به گنبد نقش نگارش که افتاد بغضم گلویم را پاره کرد و مات دیدن بارگاهش ،مثل پتکی توی سرم بود که چقدر غصه هایی که من دارم در مقابل دردهایی که او کشیده کوچک است.
هیچ چیز نتوانستم بگویم و هیچ چیز نخواستم
فقط نشسته ام و این پاکی ه مقدس را در میان ضریح تماشا میکنم
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
  • سیده حدیث میرفیضی