درد و دل های یک روسری

من روسری مشکی بلندی هستم که حرف های ناگفته ی زیادی دارم

درد و دل های یک روسری

من روسری مشکی بلندی هستم که حرف های ناگفته ی زیادی دارم

درد و دل های  یک روسری

چادرم گیر میکند و

زمین میخورم

و او

مدام ،بمب ها را می بلعد

تا مبادا

لکی روی چادرم بنشیند

سیده حدیث میرفیضی
استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است.
یا علی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱ مطلب با موضوع «شهدا :: درد و دل با شهدا» ثبت شده است

۰۱
شهریور


بخش اول:فکرهای نقره ای



دیروز رفته بودم مراسم ((لشگر فرشتگان))

وقتی داشتم به اون بیست تا فرشته ی بالای سِن،نگاه می کردم، توی این  فکر بودم که شاید بالاخره وقتش بود که،یکی،یه وقتی، یه جایی  یه یادی بکنه از  بانوهایی که  گذشتن از لحظه لحظه های پر آسایشی که میتونستن  داشته باشن،و اومدن جبهه.تا بتونن کمکی باشن برای رزمنده ها

دیروز همون وقت بود...

مادر شهید احمدی روشن هم اومده بود...حرف زد

از مصطفی گفت...از محکم بودن خواهراش گفت که چطور بهش قول داده بودن فقط تو خلوت خودشون گریه کنن...

وقتی حرفاشون تموم شد و از پله ها اومدن پایین،انقدر صندلیم بهشون نزدیک بود که دلم می خواست بلند شم و بهش بگم:

خانوم.بانو...نگران نباش....من و هم سن و سالام تا آخر محکم ایستادیم...نمیذاریم خون آقا  مصطفی و بقیه شهدا  پایمال بشه

اما نتونستم برم...چون نه از خودم مطمئن بودم،نه از هم سن و سالام...

فقط اونقدر جرات پیدا کردم که برم جلو و اول کتاب یکی از شهدا که تازه رسیده بود دستم رو بدم بهش تا برام امضا کنه.خواستم اون امضا رو داشته باشم تا یادم نره برای مثل شهدا زندگی کردن لازم نیست که حتما مرد باشی...یادم نره که هنوز هم آدم های خوب باقی موندن...

 یادم به مراسم شهدای غواص افتاد.حدود 2 هفته پیش 13 تا دردانه ی دست بسته را آوردن شهرمون.

قبلش همش خدا خدا میکردم انقدر خوشبخت باشم که شهدا من رو هم به مراسمشون دعوت کنن.

وقتی رفتم دیدم آدم ها مثل موج چسبیده به همی شدن که با  مسیر پیکر پاک شهدا تغییر جهت میدن.بدون محدودیت اینکه به چی اعتقاد دارن و چه ظاهری دارن. و من اون موقع داشتم به این فکر میکردم که شهدا اومدن تا ثمره ی نسلی رو ببینن که براش جنگیدن...

خدا کنه که پیششون شرمنده نشده باشیم.

یا علی

سیده حدیث میرفیضی...

اولین پست در وبلاگ جدید ان شا الله

پ.ن: امیدوارم بعد از مدت ها باز هم بتونم قلم به خوبی بچکانم


بخش دوم:

کمی از زیبا گویان بخوانیم:

. شهادت کرامت است

قال السجاد علیه السلام :

القتل لنا عاده و کرامتنا الشهاده.

حضرت امام سجاد علیه السلام فرمود :

کشته شدن عادت ما و شهادت کرامت ماست.

بحار الانوار، ج45، حدیث118

 

شهادت آرزوی اولیاء

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

والذی نفسی بیده ((لولا ان رجالا من المومنین لاتطیب انفسهم)) لوددت انی اقتل فی سبیل الله، ثم احیا ثم اقتل ثم احیا ثم اقتل، ثم احیا ثم اقتل.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود :

قسم به آنکه جانم به دست اوست((اگر نبود اینکه جمعی از مومنین خوش ندارند)) دوست داشتم که در راه خدا نه یکبار و دوبار، که چندین بار زنده گشته و بار دیگر کشته گردم.

صحیح بخاری، ج4، ص21، باب تمنی الشهاده

بخش سوم: از همسنگرانم بخوانید

نگاه دیگر به این روایت را از زبان دوستم بخوانید.در وبلاگ عفت ندای فطرت

  • سیده حدیث میرفیضی